خدایم و روزهایم

این روزها روزهای خوبی نیست

سخت میگذرد و ناتمام میماند

ثانیه ها انقدر مشغول شده اند

که گذر کردن را از خاطر برده اند

و این روزها تنها ثانیه هستند که از من و ما نمیگذرند

آری این روزها اصلا روزهای خوبی نیست

عزیزانم در بند

نزدیکانم در غم

و تنها دست ها هستند رو به آسمان

و دیگر هیچ

چشم ها بر در مانده

پاها از راه رانده

و دلها در غم مانده

اما باز هم دست هایمان کوتاه نمی ایند

این روزها حکایت

حکایت روزهایم است و خدایم

به خدا بگویید

دست هایم را بگیرد

فقط او میتواند

فقط او مانده

و دیگر هیج........

نوشته شده در یکشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 10:26 توسط : رضا | دسته :
  •    []