==
vless://97efeb23-1bd0-4698-96a7-5898f98be80f@79.137.205.249:8443?type=grpc&serviceName=&security=reality&fp=chrome&pbk=pXoIDZbLOEXmz3V_fC82TQR5L9mj8QFi4bhMi9FIbE4&sni=tgju.org&sid=a097988c&spx=%2F#Reza.windous
هی روزگار بد نوشت برامون ...
من اینجا
باز هم تنهاتر از همیشه
باز خاطراتت
به سمت تنهاییام
هجوم میآورند
و باز خاطره های تنهاییام
دیگر خاطرهها
به تکرار روزهایم عادت کردهاند
دیگر تمامی لحظات زندگیم را میشناسند
باز تنها شدهام
خاطراتت تمام میشوند
سکوت تلخی روزهای خستهام را فرا میگیرند
باز تنها میشوم
اما نه شاید تنهاتر از همیشه
چه زود میگذره عمر و تو نمیدونی باز چته و چی میخوای
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست...!
مسئله، خستگی از اعتماد های شکسته است...
بگذار سپیده سر زند.
چه باک که من بمیرم وشبنم فرو خشکد.
و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد.
و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گردد.
وراه کهکشان بسته شود ....
بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد.
شریعتی

در خيالات خودم در زير باراني که نيست
مي رسم با تو به خانه، از خياباني که نيست
مي نشيني روبرويم، خستگي در مي کني
چاي مي ريزم برايت، توي فنجاني که نيست
باز مي خندي و مي پرسي که حالت بهتر است
باز مي خندم که خيلي، گرچه مي داني که نيست
شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي کنند
ياس و مريم مي گذارم ، توي گلداني که نيست
چشم مي دوزم به چشمت، مي شود آيا کمي
دستهايم را بگيري ، بين دستاني که نيست
وقت رفتن مي شود، با بغض مي گويم نرو
پشت پايت اشک مي ريزم، در ايواني که نيست
مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود
باز تنها مي شوم، با ياد مهماني که نيست

این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد:
... با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد
برای شادی روحم… کمی غــزل، لطفاً
دلم پر از غم و درد است… راهِ حل لطفاً
همیشه کام مـــــرا تلخ می کند دنیـا…
به قدرِ تلخیِ دنیــــای تان… عسل لطفاً
مرا به حالِ خودم ول کنیـــــد آدم هـا…
فقـــــط برای دمی… گریـــــه لااقـل ،لطفاً
کسی میان شما عشق را نمــــی فهمد…
ادا…دروغ… بس است این همــه دغل لطفاً
کجاست کوه کنـــــی تا نشان دهد اصلاً…
به حرف نیست که عاشق شدن… عمل لطفاً
به زور آمـــــده بودم… به اختیـار مــــرا…
ببر به آخرِ دنیـــــا… از ایـن محــــل لطفاً
نمانده راهِ زیادی… کنــــار قبرستـــــان
پیاده میشوم اینجا همیـن بغل لطفا
روزها میگذرد ...
دلم گرفته خستم
برای تصرف یک قلب
نیـــاز
به لشکر کشی نیست...!
فقط کافیست
مهربان بود و مهربانی کرد
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
بــــــه یــــاد داشـــتـه بـــــاش :
آیـــــنـده کــــتـابـی اســت کـــه امــــروز مــــی نـــــویــسی
پـــــس چــــیـــزی بــــنـویـــس کـــه فـــــردا از خــــوانــدن آن لـــــذت بــــبـری . . .
در این عمری که میداﻧﻲفقط چندی تو مهماﻧﻲ !!به جان و دلتو عاشق باش...رفیقان رامراقـــــــب باش...مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ،دل موری نرنجاﻧﻲ...
ﺑﻌﻀﻰ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ..
ﻧﻪ ﻋﺎﺩﺗﺴﺖ… ﻧﻪ ﻋﺸﻘﺴﺖ… ﻧﻪ ﺩﻭﺳت
ﺩﺍﺷﺘﻦ…
ﭼﻴﺰﻯ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﺎﺳت…
و خوب میدانی که…
ﻧﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ…… ﻧﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ…
…ولی…
ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻰ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﻴﺪ… ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ
ﻭ ﺍین…
" ﺩﺭﺩ " ﻧﺎﻙ ﺗﺮﻳﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻯ ﺩﻧﻴﺂﺳﺖ
بچه که بودیم ...
شب ها فکر میکردیم فرذا چی بازی کنیم ؟؟؟
الان فکر میکنیم
فردا زندگی قراره چه بازی باهامون بکنه !!!
تنها و دل خسته با مرگ می جنگم
هی با خودم میگم بی عشق میمیرم
تنهاترین تنها بسیار دلتنگم
=========================>>❤
برو با يكي كه احساستو منطقي بخواد...
نَه مني كه از يه دنيا غمو دلتنگي پُرم.....
برو با يكي كه لااقل يه كم بفهـمَتت........
منه غيرتي به درد خودمم نميخورم........
==============>>❤
تا حالا تنها یه جا نشستی بی سر صدا توی خودت شکستی
حس خجالت بشینه رو چهرت از اینکه حس کنی اضافی هستی
تا حالا شده چیزی ببینی دلت بخواد کور بشی و نبینی
واسه پنهون کردن گریه هات زیر بارون بدون چتر بشینی
=============================>>❤
واسم سخته که میبینم،بایه غریبه هم تختی
با اینکه آرزوم این بود،ببینم که تو خوشبختی
ولی باوربکن سخته،به جام پیش تومیخوابه
نمیدونم که مثل من،واست این همه بیتابه؟
منی که روزوشبهامو،همش درگیراین دردم
نمیشه بیخیال باشم،واسم سخته که چون مردم

به قـــصـــه ی خـــود بـــازگــــــرد....!!!
اینـــجـــا مـــجنــــــون بـــا هـــمـــه ی لــــــیلـــی هـــــــــا"محـــــــــــــــرم"اســـت....
بــــــه جـــز لـــیلـــی خـــــــــودش...
این روزها روزهای خوبی نیست
سخت میگذرد و ناتمام میماند
ثانیه ها انقدر مشغول شده اند
که گذر کردن را از خاطر برده اند
و این روزها تنها ثانیه هستند که از من و ما نمیگذرند
آری این روزها اصلا روزهای خوبی نیست
عزیزانم در بند
نزدیکانم در غم
و تنها دست ها هستند رو به آسمان
و دیگر هیچ
چشم ها بر در مانده
پاها از راه رانده
و دلها در غم مانده
اما باز هم دست هایمان کوتاه نمی ایند
این روزها حکایت
حکایت روزهایم است و خدایم
به خدا بگویید
دست هایم را بگیرد
فقط او میتواند
فقط او مانده
و دیگر هیج........
همانند سنگی هستم که تو با سردی تمام از کنارم گذشتی و ندانستی که من هم دلی دارم..
آری..تو مرا با نام سنگ خوادی.!
اما ندانستی رفتنت همانند گل سنگی است که مرا از درون متلاشی میکند..
رفتن و ماندنت برای من چه سود؟؟
وقتی خودت اینجایی و دلت با دیگریست..
قضاوت باتو..
کداممان لایق نام سنگ دل هستیم؟؟
من یا تو؟؟؟
لااقل من با تمام وجود درکنارت بودم اما تو فقط جسمت پیش من بود..
قضاوت باخودت.!
لفظ سنگ دل لایق من است یا تو؟؟؟؟؟
روزی که جلوی دختری به غیر از تو زانو بزنم...
روزیه که بخوام بند کفش دخترمون رو ببندسلامتی پسری که به عشقش گفت:..
روزی که جلوی دختری به غیر از تو زانو بزنم...
روزیه که بخوام بند کفش دخترمون رو ببندم.........
م.........
یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد و
گاه یک حرف یک عمر آدم را سرد میکند . . .



